کد مطلب:270689 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:219

خطبه 105
علی (علیه السلام) سخن را با وصف پیامبر آغاز می كند. خداوند برای اتمام حجّت و قطعیت وعده خویش، محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را برانگیخت، تا با ظرفیت و سعه وجودی ـ كه خاص او بود ـ بر احوال آدمی شاهد باشد و با این وسعت آگاهی، بشارت دهنده وبیم دهنده باشد.

پیامبری كه در دوران طفولیت، دوران خطا و اشتباه و فقدان عقل، بهترین برخوردها را دارد; و از همه مخلوقاتِ صاحب عقل، برتر و بهتر است، و خیر می باشد; یعنی در برخوردها چنان دقیق است كه از حركت و سكون او در روابطش، شرّی برنمی خیزد و همه خیر است.

او در سن كمال ومیان سالی نجیب ترین مردم و برگزیده ترین آنها بود. در تاریخ است كه چون قریش كعبه را كه بر اثر سیل خراب شده بود، بنا كردند و زمان نصب حجر الاسود رسید، در این باب اختلاف شد كه چه كسی حجر الاسود را به جای خود نصب كند... چون پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از دَر درآمد، او را برای داوری درباره اختلاف خویش برگزیده، به حكم وی رضایت دادند، با این كه اهل شرف و سروری و پیران قریش حاضر بودند.

این جریان در سی و پنج سالگی آن حضرت بود، مردم آن حضرت را، به سبب وقار و رفتار درست و راست گویی و پرهیز از زشتی ها و آلودگی ها، به نام امین می خواندند. [1] این صفات گواهی گویا بر نجابت آن حضرت بود.

در طهارت وپاكی، رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) از پاكان عالم واز آنان كه از درون وبرونی پیراسته ومنزّه برخوردارند، پاك تر بود.

در جود وبخشش، همچون باران نرم بدون رعد وبرق، آرام و مدام بر درخواست كنندگان می بارید. نقل شده كه آن حضرت سخی ترین مردم بود ودرهم و دیناری نزد آن جناب نمی ماند و اگر گاهی پولی نزد آن حضرت می ماند و شب فرا می رسید، به منزل نمی رفت تا آن را به فقرا برساند.

این ویژگی های پیامبر بود كه خداوند در حقّش فرمود:

(وَاِنَّكَ لَعَلی خُلُق عَظیم) [2] .

«وراستی كه تو را خویی والاست».

«حتی بعث اللّه محمّداً صلّی اللّه علیه وآله شهیداً وبشیراً ونذیراً، خیر البریّة طفلاً، وانجبها كهلاً، اطهر المطهّرین شیمةً، وأجود المستمطرین دیمةً».

«تا این كه محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) را به رسالت فرستاد; گواه، مژده دهنده و بیم دهنده. او در خردسالی بهترین مردمان بود و چون به سن كمال رسید، برگزیده ترین آنها. به سرشت، پاكتر از همه پاكان بود. باران نرم بخشش او بیش از هر بخشنده ای تشنگان را سیراب می نمود».

وه! كه چه زیبا علی (علیه السلام) آن حضرت را در جای جای نهج البلاغه توصیف می كند! و به راستی چه كسی جز علی (علیه السلام) می تواند رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را وصف كند؟! همان علی (علیه السلام)كه رسول اللّه (صلی الله علیه وآله وسلم) درباره اش فرمود:

«انّك تسمع ما اسمع و تری ما اری الاّ انّك لست بنبیٍّ» [3] .

«بطور قطع تو هم می شنوی هرچه را من می شنوم، ومی بینی آنچه را من می بینم، جز آن كه تو پیامبر نیستی».

و علی (علیه السلام) در ادامه می فرماید:

«اری نور الوحی و الرسالة و اشم ریح النبوة» [4] .

«نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوّت را استشمام می كردم».

آن گاه علی (علیه السلام) از گروه مخالف پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) واقدام های آنها پس از آن حضرت، سخن می گوید. همان گروهی كه رسول دارای این صفات را، فراموش نمودند وپس از آن حضرت، ترك تازی كردند و اولیا و اوصیای رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) را كنار گذاشته، شمشیر بر روی آن ها كشیدند.

بنی امیه بعد از پیامبر آن گونه با وارثان كرم و شرف و نجابت و جود، برخورد كردند. ولی باید بدانند هر خونی انتقام گیرنده ای دارد و هر حقی را خواهنده ای است. وآن كه به خونخواهی ما بر می خیزد، در میان شما چنان داوری كند كه گویی در حقّ خود داوری می كند، و بر استیفاء حقّ خود كاملاً مسلّط باشد، و او خداوندی است كه از گرفتن كسی ناتوان نگردد و كسی از پنجه عدالتش فرار نتواند كرد. او در آن چه منكَر است و نمی پسندد بعد از امهال، تغییر [5] می دهد.

خدای علی (علیه السلام)خدای انسان امروزی غرب نیست كه با ما كاری ندارد و ما در دنیای خود با او كاری نداریم، بلكه او حاكم و ناظر و منتقم است. برای همین حقیقت است كه علی (علیه السلام)به بنی امیه می گوید:

«به خدا سوگند می خورم، كه به زودی دنیا را در دست دیگران و در سرای دشمنان خود می بینید». [6] .

و هزار ماه حكومت آن ها با یك شب قدر كه امام (علیه السلام) در آن، بر تمام هستی ناظر و شاهد است، قابل قیاس نیست، زیرا

(لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر) [7] .

«شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است.»

در پایان این بخش، امام (علیه السلام) دو حكمت حیات بخش را گوشزد می كند، كه بصیرترین و نافذترین چشم ها، چشمی است كه خود را در امر خیر تیز كرده باشد و با هدف گرفتن خوبی ها و طلب آن در جهت خیر تمركز بیابد; و شنواترین شنواها، آنانند كه گوش شان بدهكار پندها و حكمت ها است. بهترین گوش آن است كه تذكر را بگیرد، و بپذیرد و گردن نهد.

«الا أنّ أبصر الأبصار ما نفذ فی الخیر طرفه، الا إنّ اسمع الأسماع ما وعی التذكیر وقَبِلهُ».

«بدانید كه بیناترین چشمها، چشمی است كه نظرش در خیر باشد و شنواترین گوشها گوشی است كه پند بشنود وبپذیرد».

علی (علیه السلام) این دو حكمت را مقدمه بخش بعد قرار می دهد، تا مردم گوش تیز كنند و چشم باز نمایند و آماده امر او شوند. او خطاب می كند: ایها الناس! از شعله چراغ واعظی كه قبل از وعظ، متّعظ و پذیرای آن است، و عالِم عامل است، روشنایی طلب كنید، و از چشمه زلالی كه از تیرگی ها تصفیه شده، بهره مند شوید و آب حیات را از این چشمه برداشت كنید [8] .

وجود سرشار علی (علیه السلام) با نور خویش، راه را می نمایاند، و با چشمه حكمتِ خالی از هر غش و ناپاكی، رهروان را سیراب می كند، و هر آن چه می گوید، خود در عملِ بدان از دیگران جلوتر است.

«ایها الناس استصبحوا من شعلة مصباح واعظ متعظ و امتاحوا من صفو عین قد روقت من الكدر».

«ای مردم! از شعله چراغ آن اندرز دهنده ای كه خود به آنچه می گوید عمل می كند، فروغ گیرید. واز آن چشمه ای آب برگیرید كه آبش صافی و گواراست نه تیره گون و گل آلود».

بار دیگر امیرالمؤمنین (علیه السلام) بندگان خدا را، از آن رو كه بنده خدا و متعلّق به او هستند، خطاب می كند كه از شعله چراغ هدایت، اقتباس نمایید و از آب حیات فوران زده از قلب علی (علیه السلام) سیراب شوید و به جهّال كه در مقابل مصباح هدایت ایستاده اند تا نور آن را خاموش كنند، روی نیاورید و بر ظلمت جهل تكیه نكنید، كه این اعتماد بر جهل ونادانی، راه را ارائه نمی دهد. و تسلیم هوس های خود نشوید كه اگر این آب حیات فرو رود و هوس ها مانع رسیدن به این چشمه نور گردد، دستاورد آن چیزی جز قرار گرفتن بر لب پرتگاه هلاكت نیست.

این هلاكت، محدود به انسان نمی شود، زیرا انسان با هلاكت خویش، آن چه را با او در ارتباط است نیز به هلاكت می كشاند، و آن كس كه از نور دور شد و در ظلمت جهل و هوس فرو رفت، آرای متناقضی را به هم می چسباند و نظرهای متضادی را در كنار هم فراهم می آورد. زیرا وقتی نوری نباشد، همه چیز در تاریكی و سیاهی، مساوی است و تشخیص خوب و بد، زشت و زیبا، و راه و بیراهه ممكن نخواهد شد.

علی (علیه السلام) از آن جا كه نَفس پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است و نسبت به مؤمنان، رؤوف و دلسوز و مهربان است، و آن چه كه موجب به رنج افتادن و هلاكت مردم شود، بر او سنگین ودشوار است، با بیان دیگری ـ از روی شفقت ـ با نشان دادن الله، هدف وغایت هستی، مردم را از پناه بردن و شكایت كردن به كسانی كه باری از دوش آن ها برنمی دارند و غصه ای از آن ها نمی گشایند، منع می كند. زیرا كسی كه قدر خود را نمی شناسد، چگونه ممكن است به ارزش دیگران آگاه شود، تا بتواند باری از دوش آنها بردارد و در عقبه های زندگی، آنان را هدایت كند؟! و كسی كه از رأی صائبی برخوردار نیست، تا بتواند گره های زندگی را بگشاید و بندها را باز نماید، چگونه می تواند راه گشا باشد؟!


[1] مروج الذهب: مسعودي، ج2، ص272، هجرت.

[2] سوره قلم، آيه 4.

[3] نهج البلاغه، خ 192.

[4] مدرك پيشين.

[5] خطبه 88: «فان الله لم يقصم جباري دهر قط الا بعد تمهيل و رخاء».

[6] ابن ابي الحديد در شرح اين خطبه، چگونگي سرنگوني حكومت بني اميه به دست بني عباس را به تفصيل ذكر مي كند.

[7] سوره قدر، آيه 3.

[8] ناظر به آيه شريفه (قُلْ اَرَأيْتُمْ اِنْ اَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأتيكُمْ بِماء مَعين)است; كه اگر از چشمه زلال علي (عليه السلام) بهره مند نشويد، تا فراق علي فرا رسد، بعد از او چه كسي به شما آب چشمه را مي نوشاند؟.